صدای تانک های دشمن آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد . راه افتادیم ، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست ، ولی رساندن « آر .پی . جی» به « علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم ، توانستیم تانک هایی را ببینیم . به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد ، خستگی از تنم درآمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند و از گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند وبه طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند.حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند .« روز علی» که حسابی نگران شده بود ، آر. پی . جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم : کمی دیگر صبر کن ، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت . تانک ها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از حسین دو نفر دیگر که آر. پی . جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند . بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد ، روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود تانک را از کار انداخت . قامت حسین دوباره از میان دود و گرد وغبار پشت خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد . پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد . حسین پشت خاکریز خوابیده بود . تانک به چند متری او رسیده بود ، حسین از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد . سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند و گرد وخاک کمی فرو نشست ، توانستیم آر. پی . جی و سپس حسین را ببینیم . پیکر مطهر حسین پشت خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود.
صبح صادق
بازدید دیروز: 13
کل بازدید :429551
آشنایی با فرزندان رهبری [88]
عاشق واقعی شهادت [716]
گل حجاب عطر عفاف [2095]
نامه ای به بابای شهیدم [1224]
دست نوشته یک شهید [708]
عصر غربت شهدا ........ [556]
خاطرات شلمچه [1682]
نام آور گمنام [556]
مادر شهیدی از ژاپن [677]
وادی السلام عشق [1342]
آخر و عاقبت ظلم و فساد .... [451]
شهیدی که مادر خود را شفا داد [833]
به یاد شهید احمد کاظمی [1005]
بوی چفیه رهبر [823]
[آرشیو(21)]
زندگینامه شهید خرازی
شهید مهدی باکری
شهید بابایی
سابقه تاریخی جنگ
سجده شکر
بزم عشق
آشیان
الهـی
درد دل
اسراء
شفای روح
شهید بی سر
دل نوشته
نجوا با پدر
بهترین دوست من
آرشیو
آرشیو 2